درباره وبلاگ ![]() نشاني از تو ندارم اما نشاني ام را براي تو مي نويسم: درعصرهاي انتظار،به حوالي بي کسي قدم بگذار! خيابان غربت را پيدا کن و وارد کوچه پس کوچه هاي تنهايي شو! کلبه ي غريبي ام را پيدا کن، کناربيدمجنون خزان زده و کنارمرداب ارزوهاي رنگي ام! درکلبه را باز کن و به سراغ بغض خيس پنجره برو! حرير غمش را کنار بزن! مرا مي يابي آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
نويسندگان
دلتنگی های یه دل شکسته داستان من و تو از آنجا شروع شد که پشت شیشه ی بی جان مانیتور به هم جان دادیم ... ! با دکمه های سرد کیبرد ، دست های هم را گرفتیم و گرمایش را حس کردیم ...!
با صورتک ها ، همدیگر را بوسیدیم و طمع لب هایمان را چشیدیم ...! آهنگی را هم زمان با هم گوش کردیم و اشک ریختیم ...! شب بخیر هایمان پشت خط های موبایلمان جا نمی ماند ...! امروز داستان برگشت ... آغوش هایمان واقعی ، بوسه هایمان حقیقی ، اما با این تفاوت که دیگر من و تو نبودیم ، هر کداممان یک "او" داشتیم ...! پشت شیشه ی سرد مانیتورم ، دلم لک زده برای یک صورتک بوسه ....! لک زده برای یک آهنگ همزمان ... لک زده برای یک شب بخیر ... شب بخیر...!! صفحه قبل 1 صفحه بعد ![]() ![]() |